اومدنت میگه حسین؛ خوشنامان حسینی با بدرقه عزاداران فاطمی عازم سفری الهی و "پیدانامی" شدند
اومدنت ميگه حسين؛ خوشنامان حسيني با بدرقه عزاداران فاطمي عازم سفري الهي و "پيدانامي" شدند

اومدنت میگه حسین؛ خوشنامان حسینی با بدرقه عزاداران فاطمی عازم سفری الهی و "پیدانامی" شدند

شش شهيد گلگون کفن و گمنام در خراسان شمالي همزمان با فرا رسيدن سالروز شهادت ام الائمه، حضرت فاطمه الزهرا سلام الله عليها، پس از استقبالي با شکوه و واگويه هاي عاشقانه در شب وداع، بر دست هاي عزاداران دخت نبي، صبح امروز، تشييع، و در ميان اشک هاي جگر سوز به خاک سپرده شدند.
شناسه خبر : 43200 تاریخ انتشار : ۶ دی ۱۴۰۱ زمان انتشار : ۱۵:۴۶

به گزارش ستاد ارتاطات رسانه ای (فهما) از خراسان شمالی؛

بوی تنت میگه حسین، پیراهنت میگه حسین، خاک بدنت میگه حسین....

شب وداع بود، اما تماما معنای سلام می داد معنای آمدن و به آغوش کشیده شدن،  بوی به جان فشردن، بوی پیداشدن آدم هایی که سر بزنگا رسیده بودند تا آن یا حسین واقعی را از فرزندان بی پلاک و نشان که تاب بی نشانی قبر مادرشان را نیاوردند، به یادگار در قلب خود بکارند.

پرچم ها،  پرندگان بی نام و نشان را به بغل گرفته بودند و پرندگانی که رد بلندی از نور را بر سربندهای یا زهراسلام الله علیها  آویخته بودند برای ما، برای همه آدم هایی که دورتا دورشان را گرفته بودند و معنای زندگی و راه درست را طلب می کردند و با تمنای "بگیر دستمو" اشک می ریختند.

 

شب وداع، پر از نور رهایی و عطر آدم هایی بود که هرکدام کنج مسجد را انتخاب کرده بودند تا با انگشت های تازه شکل گرفته دست بکشند بر صورت پرچمی که بوی پرندگان مهاجر و مرغان دریایی ساحل های دوردست را به خود گرفته بود و می بالید.

 

این صدا ها و زمزمه های دلی، واضح ترین کلمه ها بود؛ می آییم به استقبال شما، هر چند با دست خالی .... اگر هوا سرد هم باشد اگر باران ببارد اگر اگر اگر اگر دنیا هم به هم بپیچد، باز هم  می آییم، پشت شما می ایستیم و اشک میریزیم تا در پی این راه روشن و خوشنامی  ِ گمنامی  شما از گمگشتگی رها شویم و قدم در راه پیدا شدن بگذاریم و  این زانوهای سست و  زمین خوردگی ها شفا بگیرد و درمان شود، بایستیم تا آنجا که ایستادن توان داشته باشد.

باران هم می بارید، اگر نامش را سیل نگذاریم، نمی شود، اشک هایی که تعلق خاطر می کرد به فاطمه، فاطمه ای که پیامبردر خطابش  به کمتر از "فداها أبوها"  اکتفا نمی کرد و فرزندان فاطمه بر دوش عزداران بدرقه شدند.

اگر دقیق تر می شدی هرقدم، کلمات روشن و پیدایی بود که پرندگان پوشیده در گمنامی به ما می آموختند، قلب تک تک آدم ها  به بغض جستجوگری مهمان شده بود؛ طالب ِ مطلوب ترین اتفاق؛ آن چراغ روشن تا خدا

نوحه و زمزمه یا حسین و حال و هوای  زیارت و زیارتنامه خواندن داشت و سلام آقا گفتن همه، انگار رو به روی ضریح ایستاده بودی و دست بر سینه  سلام میدادی از کلام نوجوانان در قاب سرود دسته جمعی شان، و مرثیه خوانی مداحان جوانی که جملات شاعرانه شان  تا افهم افهم ها بر شانه بی دوش پرنده ی آماده پریدن، تمسک جمعی را تقدیم زهرای مرضیه سلام الله میکرد.

 

گفتی و ما می گیم حسین  مثل شما  می گیم حسین…. با شهدا می گیم حسین….  تا کربلا می گیم  حسین  ...

پایان/